پــله پــله تا ـخــدا

کتاب را که می گشایی گویی دری از بهشت به رویت گشوده می شود و انگار خود شهیدان میزبانتانند.

کتاب را که باز می کنی "ستاره های آسمان" خودنمایی می کنند و مقدمه ی زیبایش خواننده را برای رفتن به یک مهمانی آسمانی آماده می گرداند.

کتاب، روایتی است از یک شب به یادماندنی، یک شب آسمانی و شبی نورانی که رهبر انقلاب به دیدار پنج خانواده شهید در محله ابوذر احمدآباد مشهد می روند.

در این کتاب ما نیز، همراه رهبر انقلاب از یک منزل به منزل دیگر می رویم و با شهیدانی که پر از کرامت اند و شاید کمتر نامشان را شنیده باشیم، آشنا می شویم...

و ننه غلام را می شناسیم که از کودکی رهبر را میشناخت و در عروسی رهبر اسفند کرده بود. 

در لابه لای سطر های این کتاب، حتی لحظه ای به من این حس دست نداد که مهمان، رهبر عالی انقلاب اسلامی است؛ هموکه از خروشش جهانی به جنبش در می آید و با لبخندش آرامشی به قلب همگان نازل می شود. هموکه "اشداء علی الکفار رحماء بینهم" است.

اصلا همه این ها به کنار بالاترین مرتبه سیاسی کشور چه صمیمانه از کلوچه های خانگی ننه غلام میل میکند؛ با خانواده شهید سمرقندی شیرینی میل و با نوه خانواده شوخی می کند؛ در خانه ی شهید سماعی یکتا با صبر و حوصله فراوان به خاطرات شنیدنی همسر و مادر شهید گوش می دهد و در خانهی شهید عاشوری با تواضع فراوان در جواب پدر شهیدان که درخواست شفاعت میکند، می فرمایند که "در آنجا ما باید دنبال شما باشیم تا شفاعت مارا کنید." و چگونه به مادر و پدر و شهیدان میرزایی قوت قلب داده و می فرمایند "پدر و ماردهای شهدا بلافاصله پشت سر شهدا هستند. یعنی فضیلت شماها، از فضیلت این شهدا، خیلی فاصله ندارد." ...

اگر می خواهید شبی را با رهبر همراه باشد، از شور و هیجان خانواده شهدا قبل، درحین مهمانی و پس از آن آگاه شوید؛ اگر می خواهید رهبری را از نزدیک و به دور از همه مسائل سیاسی ببینید، این کتاب را از دست ندهید.

کتاب، روایتی است از شبی از حضور رهبر انقلاب در منزل پنج خانواده شهید در یک محله، درحالی که هیچ یک از همسایگان تا صبح روز بعد از چنین دیداری آگاه نشدند!

جالب است که در همه دیدارها خانواده شهدا می گویند خوابیم یا بیدار و آقا با لبخند می گویند "هدیه ای به شما می دهیم اگر صبح بود یعنی شما بیدارید!" و آن هدیه گرانبها قرآن است با یادداشتی از ایشان....