پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

"بسم رب الحسین"
ادخلوها بسلام آمنین
سیب سرخ بهشتی هدیه ای بود از آسمان برای حسین (ع) که عاشورا با وی بود.
هرکس طالب عطر این سیب باشد،آن را سحرگاهان در حرم حضرتش خواهد یافت...
امام سجاد(ع)

***

اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ
وَعَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ
وَلِسَانِی مِنَ الْکَذِبِ
وَعَیْنِی مِنَ الْخِیَانَةِ
یا علی مدد

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشى

يكشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۲ ب.ظ

 

بچه که بودم ترس از مرگ برایم خنده دار بود.اصلا درک نمیکردم که چرا ادمها باید از امدن پیش تو واهمه داشته باشند زیرا که انا لله...

آن موقعها چشمان کوچکم وسعتی داشتند که تو را همچون آسمان و ستاره ها را چشمهایت می دانست و برای همین فکر میکردم همه به دنبال ستاره خود در اسمان می گردند تا تو را پیدا کنند و ببینند از کدام دریچه به انان می نگری
فکر میکردم هرچه ستاره ام درخشان تر باشد لبخند رضایتت پررنگ تر است و برق خوشحالی چشمانت درخشندگی ستاره ام را به همراه دارد
وقتی شبها بیرون می رفتیم سرم  را به سمت آسمانت بلند میکردم تا ستاره ام را پیداکنم و حالش رو بپرسم،تا راهنمایم باشد...

شبهایی که اسمان همچون آهن مذاب قرمز و برافروخته میشد ترسی وجودم را فرامیگرفت و غمی...و باخودم فکر میکردم کجا و چه کاری خشم خدای مهربان مرا دنبال داشته و سریع دعایی و صلواتی...
صلوات آن رورها ذکر لبم بود و شوینده زنگارهای قلبم...آن موقع و عجل فرجهم جزء جداناپذیرصلواتهایم بود و با تمام وجود ظهورش را از تو میخواستم،

اما این روزها تنبلی مرا از عجل فرجهم بازمیدارد و غمی دارم که نکند غمی شده باشم بر دل مهدی فاطمه...
نکند آن کودک مسیحی آمریکایی عامل تعجیل فرج باشد و من   ....

 

 این روزها شرم دارم،شرم نگاه به آسمان...دیگر فروغ ستاره ام کمرنگ کمرنگ شده و من خجل زده باخود می اندبشم که تو را کجا رها کزدم و مرا کجا جا گذاشتی...
دیگر مرگ برایم آن پایان خوب قصه های کودکیم نیست، می ترسم از عظمتت که همه جا را احاطه کرده و من چون نقطه ای بی ارزش که سراپا غرق گناهم...
دیگر مثل بچگی کوله بارم پر از پاکی و صداقت و صفا و خلوص نیست..
کوله راهم جز شرمندگی و گنه و غفلت از یار،چیز دیگری دارد؟!...

 

+خدایا ممنونم به خاطر مهمان نوازی ات...

++اللهم ارزقنا شهاده

لا فتی الا علی...

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ب.ظ

 

چه باشکوه است مردی که بندگی خدا را به جایی رساند و دنیا را چنان حقیر کرده بود که حتی ظلم به مورچه و نافرمانی خدا را به بهای تمام آسمانها و زمین پشت پا زد..
چه قدر با عظمت است مردی که برای کشتن نفس اماره ی خود شمشیر بر دشمن نزد تا مبادا برای انتقام خدویش باشد و رضای خدا نادیده گرفته شده باشد ..


در وصف نمیگنجد آن شیر الهی که هستی را وجود بخشیده بود"لولاک لما خلقت الافلاک"..
لا یتناهی است آن ید اللهی که خرما نهادن در دهان یتیمان نزدش با بهشت تفاوت نمیکرد و سیاهی شب را برای حمل کیسه های غذا ترجیح میداد تا آنجا که وقتی دیگر توان حمل کردن نداشت و ندای فزت و رب الکعبه اش سینه آسمانها را شکافته بود ، یتیمان کوفه تازه طعم بی پدری را چشیدند...
در عقل نمی گنجد که چطور انسانی به قاتل خود رحم آورد و رحمتش بدکاران را هم به هدایت وادارد
چه مردمانی بودند،چه بی خردانی ،عحیب نبود که بت را لایق پرستش می دانستند!،چطور میشود در کنار چنین عظمتی بود و از دایره وجودش به کمال نرسید،چطور میشود انتقام کشته های جاهلیت را از فرزندان این مرد خدا گرفت.
چطور میتوان به چنین کوه صبری ظلم کرد که  نجوای شبانه اش در چاه های آب "خدایا مرا از اینان بگیر" باشد
چه نادانانی بودند که نمیدانستند نبود علی برایشان از جهنم هم عذابش دردناک تراست...
مولا
قلم قاصر است از یاد فضیلتهایتان و زبان به لکنت می افتد در برابر این وجود آسمانی تان...
زنان مصری که با دیدن یوسف پیامبر او را ملکی زمینی دانستند،اگر شمارا می دیدند به جای انگشتان دست رگهایشان را می بریدند ولیکن شما چقدر غریب بودید که در جمع مدعیان مسلمان طعم تلخ سیلی همسر و نافرمانی از رهبر را دیدید...
شیطان چطور میتوانست در برابر شما جولان دهد مگر فقط با تاختن نفس سرکش این مسلمان نمایان...

 


و اکنون نیز فرزندتان مهجور است، رانده است، وحید است...
فرزندتان با رنج غربت سر میکند و تنها پناهش شاید بیت الاحزان مادر یا قبر گمشده شان باشد...
ای امیر مومنان
تیغ ابن ملجم25 سال پیش در کنار درب سوخته بر فرق شما فرود آمد و زندگی دنیا 25سال پیش برای شما با همراه زهرایتان به پایان رسید ...

هستی از آن شماست و خدا تنها برای شما خلق کرده و آنگاه ناسپاسان چطور شما را رها کرده اند و غربت از همه طرف شما را احاطه کرده
مولایم
حسینت با 72 یار آسمانی اش حماسه ای به وسعت تاریخ و به پهنای جهان خلق کرد و کربلا را برای همیشه جاودان ساخت..
حال سالیان متمادی است که مهدی ات چشم انتظار یارانی است که خون کربلا در رگانشان جاری باشد..
اللهم العن قتله امیرالمومنین
اللهم عجل لولیک الفرج

ایها الکـــریم

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۰ ب.ظ

بعد از یک روز طاقت فرسا خیلی خسته بودم و میخواستم زودتر به خونه برسم.سوار اتوبوس که شدم صندلی کنار پنجره آخرین ردیف اتوبوس رو برای خودم نشون کردم.رفتم و نشستم؛ از همون اول که وارد شدم دخترک منو به خودش جلب کرد.اصلا لوس نبود،در اون چهره معصوم کودکانش بزرگی عجیبی موج میزد.فوقش هشت ساله بود و تنهایی به خانه میرفت.بسته پفک دستش را دانه دانه میخورد.همه منتظر حرکت اتوبوس بودیم که مسافر جدید با بچه اش وارد شد و کنار دخترخانم نشست.

دخترخانم ناگهان بسته پفکش را به سمت پسرک گرفت و به او داد.خیلی جاخوردم.اصلا انتظارش را نداشتم.پسرک هم قبول کرد.برادرش از مردانه به زنانه آمد و با برادر کوچکش سر خوردن پفک دعوا کرد،و من تمام این مدت محو دختر بچه کوچکی شده بودم که به خانه شان  می رفت و بسته پفکش را به همین سادگی بخشیده بود.


هنوز هم در این هوای آلوده شهر نفس آدم های مهربان احساس می شود...

 

هیجگاه نباید آدم ها را از ظاهر قضاوت کرد...

 

ای کریم اهل بیت

سرچشمه همه بخشندگیها

ماهم میتوانیم مثل شما باشیم؟!

کریم،بخشنده،بزرگوار...

با کریمان کارها دشوار نیست...

 

 

 

+ امام حسن (علیه  السلام ) 

  ـ در پاسخ بـه این سؤال که فقرچیست ـ  : آزمندى نفس، به هر چیزى. (تحت العقول،225)

++ امام حسن (علیه  السلام )

  ـ در جواب مردى که عرض کرد : من از شیعیان شما هستم ـ  فرمود : اى بنده خدا! اگر مطیع اوامر و نواهى ما باشى ، راست مى گویى ولى اگر چنین نباشى پس با ادعاى چنین منزلت والایى که اهلش نیستى ، بر گناهانت میفزاى . مگو : من از شیعیان شما هستم ، بلکه بگو : من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم . در این صورت، تو آدم خوبى هستى وبه خوبى گرایش دارى. ( تنبیه الخواطر : 2/106  )