پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

"بسم رب الحسین"
ادخلوها بسلام آمنین
سیب سرخ بهشتی هدیه ای بود از آسمان برای حسین (ع) که عاشورا با وی بود.
هرکس طالب عطر این سیب باشد،آن را سحرگاهان در حرم حضرتش خواهد یافت...
امام سجاد(ع)

***

اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ
وَعَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ
وَلِسَانِی مِنَ الْکَذِبِ
وَعَیْنِی مِنَ الْخِیَانَةِ
یا علی مدد

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

کجا؟

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سیب سرخ

الاستسقاء *

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۳ ق.ظ

آفتاب سوزان است کویر عطشان ،من هم از درون می سوزم و درتشنگی خود غرق میشوم...

در کویرجز خارمغیلان چیزی نمی بینم و سعدی میگویداز سرزنشهای خار مغیلان غصه نخورم من اما غصه میخورم از تنهایی مارهای سرگردان زیرپایم...

کویر تشنه است ومن هم درجستجوی آبی تا بیش ازاین قلبم سنگ نشود"ثم قست قلوبکم من بعدذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه"دارم سنگ میشوم،این رااز کویر خشک چشمانم میفهمم...

نهج البلاغه را که میگشایم،دعای طلب باران برایم می آید؛آوازه تشنه کامی ما از جهنم تا بهشت هم رفته است!"تو امید هرغمزده ای"فریاد میزنم توامیدمنی پس "مارابه گناهتنمان مواخذه نکن و به گناهانمان نگیر"

به یاد کودکیها نوک انگشتم راخیس میکنم تا در جهت باد بفهمم بارانی درراه خواهد بود یانه؛هواشناسی مایوسم میکند،هرچند شایدقصدغافلگیری ام را داشته باشد!

"الهی،بارانی زنده کننده و سیراب کننده،کامل وهمگانی،پاکیزه ومبارک بفرست که بندگان ناتوانت را بدان توان بدهی وشهرهای مرده قحطی زده را زنده گردانی"

راستی که مگرناتوان ترازمن هم بنده ای داری؟حتی از آن پسرک فال فروش پل مدیریت هم ناتوان ترم؛شهرمان هم در قحطی خوبیها بیمارترمیگردد؛این قحطی کی به پایان خود و وصال یوسفیان میرسد؟



گوشه چشمانم به قدربال مگسی تر میگردند،عجیب نیست چرا که در این کویر سوزان به اقیانوس گمگشته ام راه پیداکرده ام

"تویی آن خداوندی که پس از نومیدی مردم باران فرستی،و رحمتت رابر همه گسترش دهی..."


آفتاب سوزان است کویر عطشان ولی من از آتش عشق مولایم می سوزم و در اقیانوس نهج البلاغه غرق میشوم...

* و انت الولی الحمید *

و تویی مولای من...


*الاستسقاء : طلب باران