خون تو جاذبه زمین را بی اعتبار کرد ...
سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۵۰ ب.ظ
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید
رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود...
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
بایک جملهء کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...
+سید حمیدرضا برقعی
دارم می میرم
از حسودی!
که از خودم دورم
گرسنه ام تا حد خوردن خودم
تا حد کشتن زمین
قابیلیم
تا مرز کشتن زمان
حوا سیاه بپوش
هابیل مرده است.
وبلاگ خوب وپر محتوایی دارید .با اجازه شما را به لیست پیوندهایم اضافه کردم.
پاسخ:
سلام
خیلی ممنون از لطفتون
ولی ای کاش آدرستون رو هم می ذاشتید تا ما هم بتونیم به وبتون سر بزنیم...
یا علی مدد