پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

"بسم رب الحسین"
ادخلوها بسلام آمنین
سیب سرخ بهشتی هدیه ای بود از آسمان برای حسین (ع) که عاشورا با وی بود.
هرکس طالب عطر این سیب باشد،آن را سحرگاهان در حرم حضرتش خواهد یافت...
امام سجاد(ع)

***

اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ
وَعَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ
وَلِسَانِی مِنَ الْکَذِبِ
وَعَیْنِی مِنَ الْخِیَانَةِ
یا علی مدد

۱۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

عــــــــــشق یعنی یه خبـــر...

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ب.ظ


"یه پلاک که بیرون زده از دل خاک روی اون اسمی از یه جوون
یه پلاک از دل خاک....
یه پوتین فقط مونده از یه جوون که خوابید روی مین
استخوون، یه کلاه با یه عکس، وصیت نامه قد خون"
....
اما حال با امدن شما ماهیان یه بند کشیده شده باید به دنبال پلاکهایی از جنس پاکی،اخلاص و از دل دریا گشت...شما با پیروی از امام و برای تعجیل فرج مولامان چه مردانه به دل دریا زدید و دنیا را حقیر کردید...
پلاک شما از جنس دیگری است،از خاک بیرون نمی اید بلکه از دل آب حکایت مردانگی و ایثار میکند...

راستی پوتینان در آب جاماند یا در دل خاک ...؟


مطمئنم همه تان در آغوش صاحب الزمان و بابدرقه مادر سادات قدم به آسمانها نهادید تا نشان دهید راه حسین هنوز ادامه دارد...

 

 

شما همواره زنده هستید و به مرگ نیشخند زدید ؛شهید که رفتن نمی شناسد، شهید همیشه هست شهید دنیا را به بندمیکشد نه دنیا شهید را...
میدانم در آن لحظه همه تان میدانستید که گمنام می مانید و به مادر سادات توسل می جستید...و بعد آسوده خاطر با خاکها دست و پنجه نرم میکردید و باذکر زهرا زهرا و حسین حسین تا اخرین نفس در این راه ثابت قدم ماندید و برای فرج دعا کردید...

آزادی امروزمان را مدیون دستان به بند کشیده شماییم...

 

امروز به استقبالتان خواهیم آمد،ماهیان پرگشوده...

+این قانون جدید دنیاست:"ماهی هم می تواند پروازکند...

ندایِ پاکِ فطرتـ

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۹ ق.ظ

بچه که بودم دوستش داشتم
پول رایج بین ما بچه ها بود:)
اصلا هرکه بیشتر داشت افتخارش هم بیشتربود;)


تیله
در آن گوی کوچک شیشه ای ات رویاهای کودکانه مرا پنهان کرده ای.
خاطرات شیرین کودکی ام را به تو سپردم.
حواست باشد!


شیشه عمر هرکس
کودکی اوست...

دنیای کودکانه درونت
 از دست دیوان پلید در امان بماند...
!
این روزها دنیای پاک بچگیمان
در خطر آلودگی و یا انفجار مین است! :(


 

+ فطرت پاک بچگی را آرزوست...!

++  فاطر آسمانها و زمین،وجود ما نیز تدبیر سرانگشتان توست...این روزها برای اینکه "الست بربکم"را از یاد نبرم ،دلیل "تبارک الله احسن الخالقین"ت باشم و در جولانگاه نفس از گمراهان نباشم،به دنیای پاک بچه هایی پناه می برم که هنوز آلوده ی دنیا نشده اندو بوی بهشتت را با خود به همراه دارند...

"فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا"یت را میان بچه ها راحت تر میتوان احساس کرد...

میـــــلاد سه ساله

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۸ ب.ظ

امروز خداوند نعمتی از نعمتهای بهشتی را به آل پیام برش عطا کرد...
و رقیه ی حسین(ع)جهان را به قدوم خود منور ساخت..
و حسین(ع)صاحب دختری شد که عاشقانه پدرش را دوست میداشت؛آخر میگویند دختر پدری است...


امروز غم و شادی پدر  درهم آمیخته بود...
آخر رقیه حسین همیشه رقیه ی سه ساله باقی می ماند،و در فراق پدر جهان را تاب نمی اورد؛همچنان که زهرا(س)دنیای بدون پدر را محال میدانست.....
خدا به حسین علی اکبر داد تا فراق پیام بر براو سهل گردد...
ورقیه را تا مرهمی باشد بر جای خالی مادر...

و رقیه چه زیبا زهرای پدر شده بود  .
خدا چه قدر هوای حسینش را داشت...




رقیه بانو،دخت سه ساله ی سرور جوانان اهل بهشت...
میلادتان مبارک
ان شاءالله امروز از دستان کوچک وپر برکتتان عیدی بگیریم
اذن زیارت به ما میدهید؟...
اللهم ارزقنا کربلا...

 

 

قالیچه ی سلیمان به این زیلوی ساده حسد می برد...

و تخت پادشاهان آرزودارند لحظه ای جایگاه این مرد بزرگ باشند...

 

سید علی !

چه زیبا زینتهای دنیا را حقیر کردید و چه قدر مصمم بر آرمان های امام پای بندید...

 

اللهم احفظ قائدناالامام الخامنه ای

  • سیب سرخ

نیمه شعبان است و...

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ




اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا

                                                    وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا،

                                               وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا

...

پروردگارا به تو شکایت می کنیم از نبود پیامبرمان و از غیبت ولی مان و از فزونی دشمنانمان،

      از کمی نفرات پیروان اهل بیت (ع) و سختی های فتنه ها و هجوم حوادث بر علیه ما ...


امانتدار

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۰۲ ب.ظ

هدیه ای است که از عید امسال همراه من است...

هدیه ای است که از فاطمیه امسال زینت بخش کیفم است...

هدیه ای است تا یادمان باشد،امانت مادر را...

آیا می توانیم همچون پدرشان امین باشیم؟امانت دار چادر خاکی مادر در هوای آلوده ی شهر...

 

گاهی وقتها توی مترو یا اتوبوس وقتی غرق در افکارمم یا کتابی که میخوانم مرا سخت به خود مشغول کرده و یا ... ناخودآگاه سنگینی نگاه کسی را حس میکنم.وقتی به اطرافم خوب دقت میکنم میبینم خانمی به کیف من خیره شده،بعضیهاهم لبخند و یا نیشخندی به گوشه لبشان می نشیند...
گاهی که در نمازخانه دانشگاه کیفم را کنارم میذارم یه دفعه متوجه میشم که چه زیبا به روی کیفم خودنمایی میکند و بعد سریع بافکر اینکه خانم کناریم باخود چه فکری میکند ان را به سمتی دیگر رها میکنم تا کمتر به چشم بیاد...
یک روز هم سرکلاس درس شیرین معادلات -که همه چشم انتظار پایان ساعت کلاسند!-نوشته پیکسل کیف همکلاسیم را دیدم و او هم کیف مرا..و بعد بازهم خداراشکر کردم که امانت مادر زینت بخش و همراه من است...
یه وقتایی هم اطرافیانم تعجب میکنند و شاید در دل این کار را بیهوده می دانند..
گاهی هم وقتی خیلی خسته ام،وقتی سوالهای زیادی به ذهنم حمله میکنند،در اوج شلوغی شهر و بین صحبتهای دخترانی که از آحرین مدل روز و یا رنگ لاکشان باهم بلند بلند حرف می زنند،خودم خیره میشم به نوشته رویش،و به امانت همراهم،و با خودم زمزمه میکنم خدایا این امانت را از مانگیر...به نظرم کیمیایی است برای درمان همه دردها،همه ی غم ها...
 این سه ماهه همراهیش را دوست دارم،هدیه ای است که شاید ارزش مادیش چشمگیر نباشد اما مسئولیت سنگینی را به آدم متذکر می شود...

 

پ.ن: امام صادق علیه ‏السلام : شایسته نیست که زن مسلمان، آن‏گاه که از خانه خویش بیرون مى ‏رود، لباس خود را وسیله جلب توجّه دیگران نماید.  کافى: ج 5، ص 519، ح 3

+ ممنونم خواهرم...

++این روزها دیدن فرشته هایی که چادر را انتخاب می کنند،آن هم به عشق حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، آرامش بخش است...خدایا همه فرشته ها را محجبه کن...

+++ اینجا را بخوانید...التماس دعا

 

تنها ساکن دلم ... یا امام الرئوف

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ب.ظ

السلام علیک یا سلطان

******

 

از لا به لای دلبستگی های دلم گنبد و بار گاه تو پیداست؛

رحم کن به دلی که تنها ساکنش تویی...!


السلام علیک یا نورالله فی ظلمات الارض



  • سیب سرخ

گـــل باغـ لــیلا

جمعه, ۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ق.ظ

چه ماهی است شعبان...
ماه عید است..اما عید کربلاست..حسین(ع) میاید..سجاد(ع)می اید..علی اکبر(ع) جهان را منور می کند...

عباس بن علی(ع) پا براین جهان میگذارد و عالمیان را مبهوت میکند..

این ماه ،ماه کربلاست . یاران کربلا می ایند و جهان را به عطر قدوم خود مصفا می کنند..گویی قطره های عشق گردهم می آیند تا اقیانوس کربلا شکل گیرد..(اندک اندک جمع مستان می رسد...)


شعبان است که منتقم کربلا را به جهان تقدیم میکند


چه ماه عجیبی است،به ظاهر ماه شادی است..اما مگر روضه کربلا فراموش شدنی است ،وقتی نیمه ماه در انتظار منتقم کربلا شب زنده داری میکنیم و امدنش را به انتظار می مانیم..


مگر میشود حزن کربلا از دلمان برود..مگر میشود گریه مادر را سوم شعبان،روز میلاد پسرش از یاد برد..مگر میتوان فراموش کرد که او در بطن مادر ندا میداد"انا العطشان"


مگر میتوان روز میلاد علی اکبر،شبیه ترین خلق به رسول الله، از یاد برد جوانان بنی هاشمی را که حسین گفت بیایید علی اکبرم را به خیمه برسانید..مگر میتوان عبایی که اکبر حسین را در خود جای داد از یادبرد...



شعبان است و میلادعلی اکبر؛ همان رجز خوان روز عاشورا..همان تشنه ای که از دست جدبزرگوارش سیراب گشت..او که شجاعت را از عمویش عباس به ارث برده بود،تداعی گر جمال پیغمبر خدا برای همگان بود،صاحب اخلاق محمدی  و فرزند اکبرِ پسر علی بن ابیطالب ...

ای کشتی نــجات...

پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ب.ظ

ای کشتی نجات زمان کشتیم شکست
افتاده ام به ورطه گرداب خود پرست

در زیر تازیانه رگبار و صاعقه
پشتم خمید و رشته امید من گسست

دستم بگیر و ساحل امنی ببر مرا
می ترسم از تلاطم این موج های مست

در عرشه سفینه ات ای نوح کربلا
جایی برای آدم کشتی شکسته هست؟

هر کس که دید حال پریشان و زار من
تنها نهاد دست تاسف به روی دست

سوگند برخدا که تو دریا دلی حسین
باید فقط به لطف تو چشم امید بست

از لطف چشم های تو کشتی قلب من
در ساحل عزای رقیه به گل نشست

وحیدقاسمی

+ السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره..

امشب کربلا غوغاست..امشب بانوی دو جهان زائر کرب و البلا است...


  • سیب سرخ

امید نا امید

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ب.ظ

خیلی نگو من گناهکارم هی نگو من گناهکارم!

این را ادامه نده تا به یقین برسد. روی صفات خوبت و کارهای خوبت کار کن تا به یقین برسند

معصیت را به یقین نرسان .

ایمان را به شک تبدیل نکن.اینکه به شما روزی داده ,خلق کرده, اینجا نشانده ,

 هیچکدام دست ما نبوده همه را خدا کرده است.

در این یقین ها شک نکنید از آن طرف پشت بام نیفتید!

بعضی ها احتیاط می کنند عقب عقب میروند و از آن طرف پشت بام میفتند

جماعت زیادی از آن طرف افتادند اصلا من ندیدم کسی از جلو بیفتد همه از پشت سر می افتند

پشت رو هم افتاده اند حالا چطور می شود بیاوریشان بالا؟از پشت سر افتاده اند

وقتی بسم الله بگویید دیگر نه از جلو می افتید نه از پشت سر!



اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی اوضاع خیلی بی ریخت می شود...

همیشه بگویید الحمدلله , شکر خدا

بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی اگر پکر هستی دو مرتبه همراه دلت بگو الحمدلله

آن وقت غمت را از بین میبرد

امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است.



هروقت در زندگیت گیری پیش آمد و راه بندان شد بدان خدا کرده است زود برو با او خلوت کن و 

بگو:

با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟


هرکس گرفتار است درواقع گرفته یار است.

  میرزا اسماعیل دولابی

خـدا آزاد کرد...

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ

ممد نبودی ببینی شهر ازاد گشته ...
خون یارانت پرثمر گشته....

آه و واویلا..
کو جهان آرا...

 



آیا خون شهدای هسته ای مان هم پر ثمر می گردد؟..
آیا می توان در چشم فرزندانشان نگاه کرد؟!...
آن شهیدان بزرگوار همگی پیرو ولایت بودند ..
آیا قرار است حرف رهبرمان زمین بماند؟!..


به کجا چنین شتابان؟!

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد ...

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۰ ب.ظ

از آیـت اللهـ بهـاء الدینے پـرسیدند :
عـلت اینکه عصر هـاے جمعه دل انسـان مے گیرد و غمـگین مے شود چیست ؟؟
فـرمـودند : چـون در آن لحظـهـ قـلـب مـبارکـ امـام عصـر بهـ سبب

عـرضـهـ اعمـآل انسـآن هـآ نـآرآحـت و گـرفـتهـ اسـت ،
آدمـ و عـالـم متاثـر می شونـد ، حضـرت قـلـب و مـدآر وجـود اسـت ...



شاید این هفته موجبش من بودم....

شرمنده ام آقاجان...

اللهم عجل لولیک الفرج

بِــرُّالوالِدَینِ

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ

از صبح زود بیرون بودیم،همگی به کمی استراحت نیاز داشتیم،اما رفتیم تا خانه مادربزرگ را تمیز کنیم
...
هر لحظه که صدای جارو قطع میشد،از پایین با لبخند می گفت:"خسته نباشید.اجرتون با امام حسین"
و من هر بار میگفتم:"باباجان،هنوز تموم نشده! :)" و دوباره ادامه میدادیم.
آخرین بار که دیگر کار تمام شده بود،آمد بالا.خستگی در چشمانش موج میزد اما بازهم گفت:"خسته نباشید.سفیدبخت شید!"
من هم لبخندی زدم و با شرم گفتم :"سلامت باشید.ممنون"



پ.ن:

وَقَضَی رَبُّکَ اَلَّا تَعبُدُوا اِلَّا اِیّاهُ وَبِالوَلِدَینِ اِحسَاناً...
وخدای تو حکم فرموده که جزاوهیچ کس
رانپرستیدودرباره ی پدرومادرنیکویی کنید...

( سوره ی اسراء آیه ی 23)