دستی زغیب قافیه را کـــربلاء گذاشتـ...
بر صفحه تقویم خیره می مانم. نمیدانم چند دقیقه یا چند ثانیه می گذرد که قطره های اشک پهنای صورتم را می پیمایند..حرف برای گفتن زیاد داشتم اما جمله روی کاغذ حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد...
وقتی از کربلا برگردی دیگر لحظه ها و روزهایت را با زمان کربلا می سنجی. یک ربع دوری،دو روز دلتنگی ،یک هفته بی قراری و ...و امروز که آمدم تا بگویم یک ماه تنهایی،دیدم نه! امروز همان روز وصل است. امروز همان روزی است که ما بر خاک کربلا سر به سجده گذاشتیم و باران اشک دلسوختگان بین الحـــرمین را در عشق خود غرق می نمود. امروز همان روزی است که در پناه علمدار "کل یوم عاشورا"را گریستیم و رو به روی ضریح شش گوشه فرزندی را در آغوش پدر را نظاره گر بودیم...امروز یک ماه می گذرد و من که برای شمارش روزهای هبوطم"قلناهبطوا منها جمیعا"به تقویم نگاه کردم و بعد دیدم :"ورود امام حسین علیه السلام به کربلا(61 ق) و بعد نمیدانم چه شد...
آقای من،نمیدانم چه سری است همان روز ورودتان به نینوا، یک ماه مانده به اینکه کربلا متولد گردد،یک ماه مانده تا "ذبح عظیم"،مرا در حریم حرمتان راه دادید و وجودم را به آتش کشیدید...
یا اباعبدالله الحسین
این روزها که حرمتان لبریز از دلسوختگانی است که خود را به گودی قتلگاه رسانده اند،حواستان به آن دلی که یک ماه است گوشه نشین حرمتان گشته،هست؟
این روزها فقط دیدار همسفران است که بغض فروخته را رها می سازد و زیارت ثامن الحجج که مرهمی بود بر این دل بی قرار..."السلام علیکم یا اهل بیت النبوه"
راستی خدا نکند این روزها حضرت زینب –سلام الله علیها- چشمان مبارکش به تقویم بیفتد،بگذارید خوب هیجده قمرش را نظاره کند و با دفت و نگرانی وفاداری پنجاه و چهار نفر را بیازماید...یعنی سربلند خواهند شد؟!
"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک"
- ۹۴/۰۷/۲۴
خوش به حالت
امسال از چشیدن لذت محرم در کنار شما محرومم اما از توبی که کربلا دیده ای خیییییلی التماس دعا دارم دعا کن لایق دیدار شویم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلااااااااام عزیز دلم