بغض گلوی ما را گاهی تو ترجمان باش...
"یا ایها الذین ءامنوا ستعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصبرین"
همین یک خط کافی است تا برای چند روز و چند ماه مرا درگیر خود کند،مثل قاصدک سرگردانی می مانم که همراه باد این سو و آن سو می رود.
فاطمه سادات که به من گفت صبر کن .یک روزهم ما می خندیم و آن ها ناراحتند.ناراحت گفتم پس کی این روز می رسد؟! خندید ...خندیدم .راست میگفت .اگر نتوانیم منتظر بمانیم و همان عمل زشت را تکرار کنیم پس چه فرقی با بقیه داریم که هم فکر ما نیستند؟! یا چه فرقی با دیگر مخلوقات داریم وقتی نتوانیم خود را کنترل کنیم؟!
اصلا همین کنترل کردن است که کارورا سخت تر میکند.دربرابر همه چیز قبل از عمل خود را کنترل کن!
درست است همیشه باید اولین عکس العملم در برابر هرکاری صبر باشد.اما ای کاش عمل کردن به آن، به اندازه همین سه حرفش ساده بود!
گفتی "یا ایهاالذین ءامنو "ای کسانی که ایمان آورده اید،یعنی دردونه هایت مخاطبت هستند.پس باید ببشتر گوش تیزکنم حتی اگر جزوشان نباشم.."استعینوا باصبر و الصلوه" چه شد؟! صبر و نماز ؟! پس چرا نگفتی داد بزنید و حق خود را بگیرید و و و ؟!... "ان الله مع الصبرین"
همراهی و معیت خودت می ارزد به هزاران سکوت و دل شکسته داشتن و بغض گلو خوردن ... به سر در چاه فروبردن و ...
قدیم تر ها وقتی دلم می شکست بغضم را سر سجاده خالی می کردم،یا فریادم را یا خشمم را یا عجزم را .. بعدش در هرحالتی که بودم جز مهربانی و لطف و دلسوزی ات نمیدیدم ...
بعد وقتی در اوج بی صبری هایم،حضرت زینب سلام الله را به یادم می آوری که سردار عشاقت است و سردمدار *یا ایهاالذین ءامنوا* ، شب شام غریبان را فقط با مدد صبر و سجاده نماز شب و قول همراهیت به سحر رساندند وگرنه آن بانوی ریحانه کجا و دوری از 18 پاره تن؟!، از شرمساری در زمین فرو می روم...
راستی
هنوز هم با همه اتفاقات و با همه بی صبری ها،مثل گذشته آغوشت را به رویم بازمیکنی؟! یعنی من هم این شب سیه را با سپیدی وصالت به پایان می برم؟!
فقط کاسه صبرم را به عظمت عرشت وسعت بده تا با این خرده ریزه های گذران لبریز نشود...
آمین
- ۹۶/۰۴/۱۳