اِذن به یک لحــــــظه نگاهم بده
خیره می شوم به صفحه تلویزیون،چادر بر سرمیگیرم و همراه با همه زائران کوی رضا آن ضریح آسمانی و شبکه های پنجره فولاد را در آغوش می فشرم ،زیر لب همنوای استاد علی محمد کریمخانی می شوم: "آمدم ای شاه پناهم بده،خط امانی ز گناهم بده..."
ملتمسانه اذن دخول می طلبم و بعد در صحن جامع بال می گشایم ،در صحن غدیر به پرواز در می آیم و بعد در صحن انقلاب اوج می گیرم و همراه همه کبوتران آستانتان زائرکویتان می گردم،چه لذتی دارد ایستادن در برابر محضر خاندان کرامت و بعد به خاک افتادن...
آدم وقتی در حریم حرمتان قرار می گیرد محو چشمهای بارانی زائرانتان می شود و بعد بوی نم باران تمام وجودش را در برمیگیرد،و یا صدای خنده های کودکانه ای لبخندهای از ته دلی برلب می نشاندو همه غمهای عالم از یاد می روند؛
در حریم حرمتان هر جیز محالی ممکن می گردد...و همین هم دل کندن را بعداز هربار زیارت سخت تر می کند...
هرچند دل کنده نمی شود،دل همانجا گوشه ای از صحن ها می نشیند ،خیره
به آن گنبد طلایی و هربار که از راه دور دلتنگی دوری از آستانتان بغض
فروخفته را می شکند،این دل جامانده درد فاصله ها را تسکین می دهد و باز
چشمانمان را که می بندیم باز هم ضریح نورانی تان را مقابل خود می بینیم و
از راه دور زیارت می کنیم...
"السلام علیک یا علی بن موسی الرضالمرتضی"
*گویند زیارت تو حج فقراست؛
بر گنبد و بارگاهت از دور سلام...
- ۹۴/۰۶/۰۳
چِقـَدر ریسه به صحن و حرمت می آید...
جنت انگار که مستاجر صحنت شده است
چه درد سر شـده ایـن عــزم کـربـلا و نـجـف
دوبــاره کــار فـقـط لنگ یک دعـای شماست...
این دل سنگ مرا "گریه" عجب بود عجب...
دمِ "نقاره زنت" گرم، یا غریب الغربا
:'(((((((((((
دلــم تنــــــــگه...