دولـت عــشق
گفت:فقیرم.
گفتند:نیستی.
گفت:فقیرم!باور کنید.
گفتند:نه!نیستی.
گفت:شما از حال و روز من خبر ندارید.
و حال و روزش را تعریف کرد.گفت که چقدر دستهایش خالی است و چه سختی هایی شب و روز می کشد. ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند.
گفت:به خدا قسم که چیزی ندارم.
گفتند:صد دینار اگر به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری؟از ما فرزندان محمـد(ص)
گفت:نه!به خدا قسم نه.
- "هزار دینار؟"
- نه!به خدا قسم نه.
- "دهها هزار ؟"
- نه ! باز دوستتان خواهم داشت.
- گفتند: چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی؟
" چطور می گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟"
+ترجمه آزاد از امالی،ج7،ص147:روایت مردی که به خدمت امام صادق(ع) رسید.
****
پ.ن1: ماندگاری عزیز، برنده شدن وبلاگتان(دردانه خلقت)را در کنگره ملی پیامبر اعظم تبریک می گویم.رسول الله و امیرالمومنین حافظ و پشتیبانتان باشند...انشاءالله.
پ.ن2: در باب اتفاقات اخیر نمی دانم چه بگویم...به قول عزیزی که استاد ماست،تماز امام زمان(عج)این روزها فراموش نشود...زیاد بخوانید خواهشا...(+)
پ.ن3 :به اینجا و اینجا برید و ببینید و خودتان قضاوت کنید...!!
یا علی مدد...