الهی...
دیگر جمله "الهی رضا برضاک" را باور دارم،
ایمان دارم ....
ایمانم را بعد از کنارهم گذاشتن پازل یکسال گذشته به دست آوردم...
ایمانم را بعد از فکر کردن به تابستان پیش رو یافتم...
ایمانم وقتی قوی شد که دیدم همیشه ورد زبانم"اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا"بورده،اما هروقت امور مطابق میلم نبود،گریه کردم و نالیدم و او را مقصر دانستم..
ایمانم وقتی استوار شد که حالا می بینم خداوند چقدر مرا خوب می شناخت وقتی که حتی خودمم خود را نمیشناختم!
و الان وجودم سرشار از تشکر از اوست..
ایمانم وقتی "ایمان"شد که تلنگری چند باره به من داده شد..
و آخرینش را دوستی، ناخواسته به من زد...
ایمانم را از وقتی ایمان دانستم که فهمیدم من" بنده" ی اویم و او "خالقم "از ذره ای ناچیز..
بعضی ها باید باشند تا بعضی حرفها،بعضی تلنگر ها را هر روز به آدم بزنند تا یادمان نرود..
پ.ن: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیداً
...
خدایا،ایمانم ایمان است؟؟؟؟!!!!
***
«الهی...
رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین»
- ۹۴/۰۲/۲۷