پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پــله پــله تا ـخــدا

"بسم رب الحسین"
ادخلوها بسلام آمنین
سیب سرخ بهشتی هدیه ای بود از آسمان برای حسین (ع) که عاشورا با وی بود.
هرکس طالب عطر این سیب باشد،آن را سحرگاهان در حرم حضرتش خواهد یافت...
امام سجاد(ع)

***

اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ
وَعَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ
وَلِسَانِی مِنَ الْکَذِبِ
وَعَیْنِی مِنَ الْخِیَانَةِ
یا علی مدد

بِــرُّالوالِدَینِ

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ

از صبح زود بیرون بودیم،همگی به کمی استراحت نیاز داشتیم،اما رفتیم تا خانه مادربزرگ را تمیز کنیم
...
هر لحظه که صدای جارو قطع میشد،از پایین با لبخند می گفت:"خسته نباشید.اجرتون با امام حسین"
و من هر بار میگفتم:"باباجان،هنوز تموم نشده! :)" و دوباره ادامه میدادیم.
آخرین بار که دیگر کار تمام شده بود،آمد بالا.خستگی در چشمانش موج میزد اما بازهم گفت:"خسته نباشید.سفیدبخت شید!"
من هم لبخندی زدم و با شرم گفتم :"سلامت باشید.ممنون"



پ.ن:

وَقَضَی رَبُّکَ اَلَّا تَعبُدُوا اِلَّا اِیّاهُ وَبِالوَلِدَینِ اِحسَاناً...
وخدای تو حکم فرموده که جزاوهیچ کس
رانپرستیدودرباره ی پدرومادرنیکویی کنید...

( سوره ی اسراء آیه ی 23)

عباﮯ قـــــهوه اﮯ

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ق.ظ
 
امام خامنه ای:
من اجازه نمیدهم بیگانگان با دانشمندان و فرزندان عزیز ملت که این دانش را به این جا رساندند بیایند حرف بزنند .
 
 
 
 
اللهم لک الحمد علی هذه النعمه العظیمه.....
 
آقا جان
وقتی که بعد از مدتها عبای قهوه ای را دیدم که بر دوشتان خودنمایی می کند،عطر شعبان را با تمام وجودم استشمام کردم.(گویی ماه شعبان،عید نوروز شما است..)
آقاجان
اعیاد شعبانیه بر شما مبارک.
خدا شما را برای ما و برای اسلام حفظ نماید...
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
...
 

سقای دشت کربلا...

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۰۳ ب.ظ

ای سقای مهربانی

ما را هم از مشکتان سیراب می نمایید؟

         ما چشم امیدمان به دستان پر برکت شما دوخته شده...

 

                                                          به آن بالـهای پرواز....

 

                                                                 به آن دستـ ـانِ ...

 

«السلام علیک یا ابالفضل العباس»

 



 

بهشت را شنیده ای ؟

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۴۲ ب.ظ

اگر به شما می گفتند

 شاید به زودی به بهشت روید،آن هم زمان میلاد ضامن آهو و ماه بانوی ایران فاطمه معصومه - سلام الله علیها-چه کار می کردید؟..

حتی تصور بهشت هم خوشبختی است 

حتی تصور اینکه بهشت از آنجا نشات می گیرد...

تصور مکان مقدسی که هر هفته قدمگاه مادر سادات است،

و مولایمان ،امام زمان، عصر پنج شنبه ها در آنجا اقامت می گزیند،

وهمه ملائکه آسمانها فوج فوج به آنجا هبوط می کنند،

...

حتی تصور رفتن به آنجا شیرین است،حتی اگر اندک امیدی در دل آدم جوانه بزند...

یا امام مهربانیها

ما را هم می طلبی؟

...

ما گنه کاران هم در بهشت کربلا که یکپارچه زیبایی است و زینب سلام الله علیها می فرمایند:"ما رایت الا جمیلا"

آیا ما هم اذن دخول می یابیم؟

حتی امید و خیالش هم دریایی از آرامش و سکینه را به قلب انسان نازل می کند...

ان شاءالله هیچ کس را نا امید بر نمی گرداند..

 

پ.ن:خیلی دعایمان کنیدبهشت را ببینیم،ببوییم...

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله...

  • سیب سرخ

مــــصطفیِ گمنام...

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ب.ظ

"...خبر شهادت او را کسی اعلام نکرد!صدا و سیما اطلاعیه ای نداد!مراسمی هم برای او نگرفتند.برای مصطفی اگر کسی اشک ریخت،در خفا بود؛در تنهایی و سکوت!.
گویی گمنامی میراثی است  که به همه ی عاشقان حضرت صدیقه ی طاهره عنایت می شود!"


++ بفرمایید ادامه مطلب...یاعلی

الهی...

يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ

 

دیگر  جمله "الهی رضا برضاک" را باور دارم،
ایمان دارم ....

ایمانم را بعد از کنارهم گذاشتن پازل یکسال گذشته به دست آوردم...
ایمانم را بعد از فکر کردن به تابستان پیش رو یافتم...
ایمانم وقتی قوی شد که دیدم همیشه ورد زبانم"اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا"بورده،اما هروقت امور مطابق میلم نبود،گریه کردم و نالیدم و او را مقصر دانستم..
ایمانم وقتی استوار شد که حالا می بینم خداوند چقدر مرا خوب می شناخت وقتی که حتی خودمم خود را نمیشناختم!
و الان وجودم سرشار از تشکر از اوست..

ایمانم وقتی "ایمان"شد که تلنگری  چند باره به من داده شد..
و آخرینش را دوستی، ناخواسته به من زد...
ایمانم را از وقتی ایمان دانستم که فهمیدم من" بنده" ی اویم و او "خالقم "از ذره ای ناچیز..

 


بعضی ها باید باشند تا بعضی حرفها،بعضی تلنگر ها را هر روز به آدم بزنند تا یادمان نرود..

 

پ.ن: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیداً

...

خدایا،ایمانم ایمان است؟؟؟؟!!!!

***

 

«الهی...

رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین‏»

 

  • سیب سرخ

آیــــَةُ الــــکــُرسـﮯ

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ب.ظ

 

«...مجموعا وقتی که شما میخوانید آیه الکرسی را ، تا اینجایی که فعلا خواندید،"العلی العظیم"، آیه اول را،وقتی که با تدبر و توجه و تذکراین آیه را تا اینجا میخوانید ،یکهو وقتی که سر بلند کنید از قرآن،یا از گریبانتان سرتان را در می آورید ، نگاهی به دنیا می کنید،آن وقت می بینید که چه بیخود معطلند این خداوندگاران دروغین.می بینید چه بیجا مردم را به زنجیر و اسارت می کشند این مدعیان الوهیت در زمین.

آنجا آدم می فهمد که چرا به ما می گویند آیه الکرسی را بخوان،دوباره بخوان،ده باره بخوان.در روز عرفه ی سید الشهدا،صد بار آیه الکرسی را بخوان.آدم آنجا می فهمد که چرا اینقدر تاکید می کنند.در نمازبخوان،بعد از نماز بخوان،صبح بخوان،شب بخوان؛چون این پرچم توحید است در دست،چون این آموزش دهنده ی راه توحید است به انسان های معتقد به اسلام.

به ما می گویند این دارو را بنوش تا خاصیتش را ببری.ما این دارو را فقط بو می کنیم،احیانا لمس می کنیم،این شیشه را می بوسیم،سر طاقچه می گذاریم؛هرگز نمی نوشیم.

 

آیه الکرسی را بنوشید؛ای مسلمانان قرآن خوان!

آیه الکرسی درس است برای ما و این آیه ی اولش است...»

 

 

***********

 

در روایتی از امیرالمومنین آمده است:"اگر از آثار معنوی آیه الکرسی آگاه بودید،هیچ وقت خواندن آن را ترک نمی کردید."

همینطور در روایتی از رسول اکرم این آیه به سید آیات قرآن تعبیر شده که نشان دهنده ی جایگاه ویژه ی آن در بین آیات قرآن است.

از طرف دیگر،

دور زدن ممنوع ! :|

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ

 

 

گاهی از اوقات، انسان آن قدر سرگرم ِ رسیدن به علاقه هایش میشود که

"نمیتواند از بالا به خود نگاه کند و وضع ِ خود را ببیند، "

اگر از بالا به وضع و مسیر ِ حرکت ِ خود نگاه کند، میبیند که سال هاست که در حال ِ دور زدن است

و از نقطه ای که آغاز کرده ذره ای دور نشده است ...

« استاد پناهیان »

 

 

 

+ من کـــــــــجا ایســــــتاده ام؟؟؟؟؟!!!!!!! /:

++  به کجا می روم آخـــر ننمایی وطنم ؟!!

مـ ـ ـادرﮯ زیـنــبـﮯ

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 به بهانه پخش مستند ثریا و اتفاقات اخیر هسته ای ...

 

 

آزادی من به عنوان یک دختر ایرانی مسلمان شیعه وقتی که رنگ لاک ناخنهایم با رنگ لباسم ست نباشه از بین نمی رود
آزادی من با رنگ جیغ شلوارم یا میزان تنگی ساپورتم سنجیده نمیشود.
من به آزادی دخترکانی که رنگ بلوندموهایشان از زیر شال بر باد رفته شان خودنمایی می کند حتی غبطه هم نمیخورم.


من هیچ حصاری را دور خودم باپوشیدن چادر احساس نمیکنم.

آزادی من با ارزشتر از این حرفهاست که در لبخند پسرک غریبه با لباس صورتی رنگ و یا نگاه هوس باز جوانکی بلهوس محدود شود و معنا پیدا کند.
آزادی من از سایزپاشنه کفش آن زن روبه رویی و صدای ضرب آهنگش بلندتر است.
آزادی من در گرمای تابستان دود نمیشود برود به هوا .
چادر ، آزادی مرا از حصار زمین به سرزمینهای لایتناهی آسمانی گسترش میدهد .
چادر به من اجازه ی پرواز از زیر نقاب نگاه نامحرمان تا بی نهایت را میدهد

 


آنان که میگویند چادر محدود میکند،آزادیم را صلب میکند ، بدانند آزادی من با چادر ازبین نمیرود...


آزادی من به عنوان یک ایرانی وقتی لگدمال میشود که

میـ«از»ــز بــ «بهشت »ــانــﮯ

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۲۶ ب.ظ

 

کتاب را که می گشایی گویی دری از بهشت به رویت گشوده می شود و انگار خود شهیدان میزبانتانند.

 

کتاب را که باز می کنی "ستاره های آسمان" خودنمایی می کنند و مقدمه ی زیبایش خواننده را برای رفتن به یک مهمانی آسمانی آماده می گرداند.

کتاب، روایتی است از یک شب به یادماندنی، یک شب آسمانی و شبی نورانی که رهبر انقلاب به دیدار پنج خانواده شهید در محله ابوذر احمدآباد مشهد می روند.

در این کتاب ما نیز، همراه رهبر انقلاب از یک منزل به منزل دیگر می رویم و با شهیدانی که پر از کرامت اند و شاید کمتر نامشان را شنیده باشیم، آشنا می شویم...

و ننه غلام را می شناسیم که از کودکی رهبر را میشناخت و در عروسی رهبر اسفند کرده بود. 

 

در لابه لای سطر های این کتاب، حتی لحظه ای به من این حس دست نداد که

غروب دوشنبه همسایه دلگیرـﮯ غروب جمعه ...

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ

امروز میشود سه سال...
سه سال که دیگر عطر حضورتان با عطر یاسهای حیاط به ما زندگی نمی بخشد...
و سماور خانه تان نمی جوشد..
سه سال است که تشکچه تان انتظار زانوان خسته تان را میکشد
و قاب عکس شما در کنار عکس شهدا چشم رانوازش میدهد
سه سال پیش در همچنین روزی ترس داشتم...ترس از از دست دادنتان،ندیدنتان،و ترس از..
باباحاجی عزیزم
سه سال است طعم ادامس شیک را از یاد برده ام و تخمه های کدو روزهایی را برایم یاداورند که شما برایم کیلویی می خریدید و من روبه روی تلویزیون و با شما میخوردم..
وبعد از شما دیگر ان روزهای دل نشین تکرار نشد...
سه سال پیش شب شهادت بانوی دوعالم فاطمه س بود که شما با ما و این جهان خاکی وداع کردید
و امسال نیز سالگردتان با وفات زینب کبری س مصادف شد...
 

شما از سفره اهل بیت بهره مند میشوید و ما ارزوی دیداردوباره تان را در دل نگه داشته ایم..چقدر دوست داشتم همچون بقیه خبر قبولی ام را به شما میدادم ...هرچند مادربزرگ مهربانم گاهی فکر میکرد من دانشجو شده ام!...
باباحاجی مهربانم

دعا کنید برای ما ...
دعا کنید مولایمان را ببینیم،به حق دعای عهد های هر روز مادر بزرگ و یاسین های پنج شنبه اش و ختمهای چندگانه قران ماه رمضانش....
دعا کنید برای ما...

.

مـــــــ ـ ـادرـﮯ برای پـ ـ ـدر

سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ب.ظ

هر وقت به پدرم می گویم:"سلام بابا"
...
او هم با لبخند جوابم می دهد:"سلام مامان!"

و من هم لبخند رضایتی  به گوشه لبم می نشیند و با خودم می اندیشم:" چه افتخاری میخواهد که آدم ام ابیهایش باشد..
و چه دل بزرگی دارد آن بانویی که برای پدرش مادری کند..
و بازهم لبخندی می زنم و در دل خدایم را شکر میگویم که هرچند به اسم افتخار داشته باشم لحظه ای همچون مادر "ام ابیها"ی پدرم باشم...

 


پ.ن:فاطمه«سلام‌الله‌علیها» مادر پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» است.
پ.ن2: اللهم ارزقنا توفیق الطاعه فی سبیلک و واجعل حیاتنا الفاطمی...

 

 

دست خالـﮯ...چشم امید...

يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ب.ظ

 

نه پلاک شناسایی دارم...

نه رمز شب میدانم...

 نه راه برگشت را میدانم ...

آواره میان خط مقدمی که دور تا دورم را مین گرفته است... 

دلم از زمینیها گرفته است ... 

شهدا رهایمان نکنید...

عکس نوشت:اولین سفرم به بهشت ایران...سرزمین بانو فاطمه(سلام الله علیها...)

ای صد دله دل یکـــــدلهــــ کن!

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۲۶ ب.ظ

وقتی بعد از کلی اندیشه،بعد از کلی کلنجار...راضی بشی به اینکه خانه ات را عوض کنی...
واین وسط به خاطر کینه ای که دو صاحبخانه باهم دارند...
تو بشی قربانی و وسایل ارزشمند زندگی ات نابود شود...
چه حسی دارید؟؟! :|
اینه حکایت من و بلاگ و بلاگفا!
من با اعتماد به سرویس انتقال بلاگ وبلاگ بلاگفام رو منتقل کردم 
اما ای دل غاقل!
انتقال مطالب نیمه رها شد
و من ماندم و خاطرات چهارسال از زندگیم که به باد رفت
شایدهم تاوان اعتماد به فضای مجازی بود که از مطالبم کپی نداشتم...
و مهم تر از همه یادگاریهای همه دوستهای عزیزیم که اینجا باهم بودیم..
اما باخودم گفتم عیبی ندارد تا اینکه...
نگو بلاگفاهم کینه این انتقال رو به دل گرفته و وبلاگ منو حذف کرده
فهمیدن این موضوع سطل آب یخی بود که روی من ریخته شد
و یا آتشی که در آن پرتاب شدم
اما این آتش،گلستان شدن را بلد نبود و هیچ راه نجاتی نداشت!
و خلاصه من ماندم و یک عالمه حسرت از دست دادن ...دوستای عزیزم...وبلاگهایی که دنبال میکردم و امارشون از صدتاهم گذشته بود
...
و تنها پل ارتباطی من با گذشته!
خلاصه نمیدانم این وسط چه کسی محکومه
اما تاوانش رومن دادم
گفتم تا شماهم بدونید قضیه این پستهایی که شمارشون از 70 شروع میشه چیه


حالا که فکر میکنم می بینم...

شروعـﮯ تازه:)

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۲۲ ب.ظ

بسم رب الحسین

سلام

مرا ببخشید به خاطر غیبت طولانیم ، به خاطر نبودن هایم ...این مدتی که نبودم اتفاقات زیادی برایم رخ داده بود، برای همین رفته بودم تا چرتکه قدیمی خاک گرفته ام را از گوشه دلم بردارم و دوباره دودوتا چارتتا کنم و ببینم کجای محاسباتم اشتباه بود و چرا...باید تنها می بودم،تنهای تنها تا گمشده ام را بیابم ،تا بفهمم چرا در چرتکه هایم خدا را فراموش کرده بودم و در خیالاتم غرق ... این مدت گویی اینجا را هم از یاد برده بودم تا اینکه...

 

  • سیب سرخ

یاضامن آهـــــــو...مددی

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۹ ق.ظ
ای عشق تو معنی حیات ابدی
در پیش تو نیست مهر عالم عددی
آشفته و بی شکیب افتاده دلم
در پای تو یا ضامن آهو مددی

 

 

+ در بهشت عاشقی و در کنار مضجع نورانی شمس الشموس،خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس، حضرت امام رضا علیه السلام....

دعاگوی شما هستیم

  • سیب سرخ

دخت آفتاب

پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۳۲ ب.ظ

تو اختِ شمس الشموسی و دختِ آفتاب!

نوری امّا سایه ی سَری برای تمامِ همسایه ها...

آنجا که ضامن آهو "شاهِ خراسان" است

تو ملیکه ی مُلکِ ایرانی!

من با تو هوای "مدینــه" می کنم...

یک شنبـه ها از حرمـت بوی بقیـــع می آید

ومن اینجـا 

به هـوای بقیـع 

دسـت بـه پهلو حدیـثِ کساء خوانده ام!

من با زیارت تو به خدیجـه(سلام الله علیها) وفاطمه (سلام الله علیها) سلام کرده ام

که دختر عجیب به مــادر می رود!

 

من تو را دختر امیر المومنیـن خوانده ام،

ای عقیله موسی بن جعفر و بلا گردانِ بــرادر!

من با تو پدرانـت را صدا زده ام

وبا زائرانت شور محرم گرفتـه ام...

 

و هر صفر باز هوای سفر به خراسـان به سرم زده است!

نمی شود بی "رضـا" (علیه السّلام) از تو نوشت...

تو پنـاهِ هزاران غریبی و اختِ امامِ غریـب!

 

...و دیگر هیچ

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۴۷ ق.ظ
رمز دار شد

:|

اللهم حول حالنا بحسن حالــــــــــک

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۷ ق.ظ

"میدانید که احساس، کجا همه چیز را درست حس می‌کند؟ جایی که شما مجبور نیستید نگران دیروز یا فردا باشید.

شما احساس امنیت و آرامش خاطر می‌کنید و می دانید تا جایی که توانسته اید تمام تلاشتان را برای رسیدن به هدف

صورت داده اید. این چیزی است که عشق نامیده می‌شود..."

 

 

 

 

 

 

 

+ از فیلم آکیلا و هجی کلمات

+ البته خیلی ناراحتتم،چون همه تلاشمو نکردم...

  • سیب سرخ

ای فرزند آدم...

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۷ ق.ظ
ای فرزند آدم...

    ای فرزند آدم...

           ای فرزند آدم...

اگر بامن انس بگیری تو را از همگان بی نیاز می کنم

و اگر با غیر من مأنوس شوی در هر کاری محتاج و گرفتار خواهی ماند.

من همنشین کسی ام که به یاد من باشد،

من از رگ گردن به تو نزدیک ترم و تو را از خودت بهتر می شناسم.

در هیچ حالی فراموشم مکن و یاد مرا از خود دور مساز.

 

    ای فرزند آدم...

به دل خودت نگاه کن،

هرقدر دلت به دنیا بسته باشد همانقدر محبت و مهر مرا از دلت بیرون کرده ای

چرا که هیچگاه من محبت خود و محبت دنیا را در یک دل جمع نمی کنم.

ای فرزند آدم...

 

+ از کتاب تنهایی

 

ما را اگرچه بازی دنیا خراب کرد

اما به لطف روضه ارباب بهتریم

...

 

 

 

 

 

  • سیب سرخ

تشنه ی بــاران علی (ع)

شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۱ ق.ظ

من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست

این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست

این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است

به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست

منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او

پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست

 

 

آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است

بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست

لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد

که جهان، آینه در آینه حیران علی ست

کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است

تا بدانیم کلید در این خانه علی ست

از دم صبح ازل نام علی را می خواند

دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست

+  شب عروج معنوی

++ امام علی علیه السلام و نهج البلاغه در ترازوی قضاوت دیگران

خداوندا...

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۴ ق.ظ

خداوندا


تو میدانی

            که من دلواپس فردای خود هستم


       مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را


                                مبادا گم کنم اهداف زیبا را


               دلم بین امید و نا امیدی میزند پرسه


                                        می کند فریاد ، میشود خسته


مرا تنها نگذار خدا

 

  • سیب سرخ

بنده یا آزاد؟؟؟

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۹ ق.ظ

امام کاظم(علیه السلام) خانه ی "بشر حافی" رد میشدند،

از کنیز او که جلو در خانه ایستاده بود

 سوال کردند:

"صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟"

کنیز گفت:آزاد

امام فرمودند:راست گفتی

اگر او بنده بود،با خدای خود مخالفت نمیکرد...

 

 

 

 

 

 

 

+ خاندان وحی – تالیف سید علی اکبر قرشی – صفحه 542

 +خدایـــا

گفتم دست خالی،زشت است مهمانی رفتن!!

دست پُر آمده ام

دستی پُر از گنـاه،چشمی پُر از امیـد

بمانم یا برگردم؟!؟

دیوانگان غیر ارادی ات هستیمـ آقا جان...

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ق.ظ

بال کسی به اوج هوایت نمی رسد

حتی ملک به گرد دعایت نمی رسد

دسـتان آسمان به بلنـدای آسمان

بر خاک ریشه های عبایت نمی رسد

آقا بدون نور تو حتی فرشته هم

گمراه می شود ؛ به هـدایت نمی رسد

تو چهارمین علی سریر ولایتی

درک زمین به فهم ولایت نمی رسد

فخر گدایی سر کویت همین بس است

صد پادشاه هم به گدایت نمی رسد

 

ما را غلام حضرت هادی نوشته اند

دیوانگان غیر ارادی نوشته اند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معشوق زیبــــــایم

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۲۶ ق.ظ
بخوان ما را


منم پروردگارت


خالقت از  ذره ای نا چیز


صدایم کن مرا


آموزگار قادر خود را


قلم را، علم را، من هدیه ات کردم


بخوان ما را...

منم معشوق زیبایت


منم نزدیک تر از تو، به تو


اینک صدایم کن


رها کن غیر ما را، سوی ما باز آِ

...

 

فقط کمـــی...!

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۱۷ ب.ظ
  • سیب سرخ

این الرجبیـــون

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۵۶ ب.ظ
خداوندا

درهای رحمتت همواره به روی خواهندگان باز است و دست عطایت گشاده

بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ می‌دهی

و اگر خالصانه آرزو کنند، ‌می‌بخشى

...

پ.ن:شب آرزوها ما را ازیاد مبرید که سخت محتاج دعایتانم.

التماس دعا

یا علی مدد

 

...

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۰۷ ب.ظ

زبان فطرت تنهازبانی است که همه می فهمند

...

فطرت الله التی فطرالناس علیها

  • سیب سرخ

آنه...

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۲۴ ب.ظ

" آنه "تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟

وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود

بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت

از تنهایی معصومانه ی دستهایت

آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت

و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت

حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود

" آنه" اکنون آمده ام تا دست هایت را

به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری

در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی

و اینک " آنه" شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار توست

مـــزد رســالتـ ـ ـ

شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۴۷ ب.ظ
سفارش کرد:

انّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی….

و گفت: مزد رسالتم این باشد.

و ما هم اجابتش کردیم.

با قرآن خاک خورده ی طاقچه و روزهای سرخ تقویم؟!

 

خیال کن که آهویم، بیا و ضامن من شو...

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۴۸ ق.ظ

السلام علیک یا سلطان

 

ایهاالکریم

سرآغازی را که به شما سپردم

سرانجامش هم باشد به دست شما؛
والله که این گدای دربار شما
بهتر از محمد (ص) آل محمد (ص) مولایی ندارد...

پ ن:اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ،وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ،....

وَاَوْلِیآءَ النِّعَمِ...

 

  • سیب سرخ

خون تو جاذبه زمین را بی اعتبار کرد ...

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۵۰ ب.ظ

                                

 

با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید


رباب ، با آب هم قافیه باشد



روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند

حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود

هدف های روشنی داشت



تنها تو بودی که خوب فهمیدی

استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت

شش ماه علی بودن را طاقت آوردی

خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد

حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد

می رود بر می گردد

می رود...

با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد

تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند

رباب می رسد از راه

با نگاه

بایک جملهء کوتاه

آقا خودتان که سالمید انشاالله...

 

+سید حمیدرضا برقعی

 

...زیارت عاشورا تا عاشـــورا...

جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۲ ق.ظ

 بسم رب الحســـین

 

 

سلام علی الباکین علی الحســین

23 آبانماه روز پنجشنبه روزیست که دیگر دل مهربان و عزتمند حضرت زینب سلام الله علیها بیش از بیش داغدار شدن را تجربه کرده؛ روز عاشورا
ان شاءالله ختم زیارت عاشورا درست از روز 13 مهر ماه بمدت چهل روز برگزار خواهد شد
هر روز یکبار
از همه شما شیفتگان و دوستداران ولایت و امامت دعوت میشود تا در این محفل حسینی حضور بهم رسانند
هر حاجتی که دارید الهی بحق خون عزتمند و شریف حضرت امام حسین علیه السلام و همه یار و انصارشان برآورده بخیر شود

یا علی

 

خجسته باد میلادت...

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۱۱ ب.ظ
بسم رب المهدی

ای عزیز سفر کرده، ای سرور عالمیان، ای رویای صادق

دوباره همه از تو می گویند و می شنوند مولا جان

شیرینی نام تو و شهد یادت به کامها می نشیند

دوباره طاقها برای نصرت تو قد علم می کنند

کاغذهای رنگی به شادباش تو در باد می رقصند

و دوباره همه ی دیوارهای شهر با سر انگشتان احساس چراغانی می شوند.

 

 

امّا... ای دستگیر واماندگان، ای دلگرمی بی پناهان


ای مأوای بال و پر شکستگان، ای چراغ راه گمگشتگان

ایکاش گفتن و شنودن از تو سهم همه ی ثانیه ها باشد

و یاد آوریت همه ی دقایق را پر کند و خدمت به تو انگیزه ی همه ی حرکتها شود

کاش سینه مان صندوق صدقه ای شود و قلبمان سکّه ای برای نذر سلامتت!

کاش دردمان همیشه با توسل به تو آرام گیرد و دستمان جز به دعا برای توسل به آسمان نرود

کاش انتظار تو زنگی باشد که از نافرمانیت بازمان دارد

کاش حال و هوای همیشه دلمان به رنگ نیمه ی شعبان باشد ...

 

...

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۴۵ ق.ظ

چهارسال قبل، وقتی کاندیدای محبوبمان با ٢٤ میلیون رای رییس جمهور شد،

سخت طالب آن بودیم که شادی کنیم.

 دوست داشتیم به خیابان بیاییم و خستگی یک انتخابات داغ و پر تنش را از تن به در کنیم.

اما وقتی به خیابان آمدیم، جز آتش و دود و اعتراض چیزی ندیدیم.

شیشه خیابانها را شکستید و به مردم و نظام تهمت زدید و همه قواعد سیاسی و

 انسانی را زیرپا گذاشتید و ما "فقط" نظاره می کردیم.

آمدیم برای شادی دلهای دوستانمان "بوق" بزنیم؛ اما دیدیم که بوق زدن به نماد اعتراض تبدیل شد.

شادی رای آوردن کاندیدای محبوبمان را به زهر تبدیل کردید و در جلوی چشم ما،

 رای ما را "دروغ" خواندید...

این خاطرات در ذهنم رژه می روند وقتی می بینم شما را که حالا،

با شور و شعف وصف ناشدنی ، به خیابانها آمده اید. شاد هستید و بوق و سوت و کف می زنید.

ما فرصت شادی کردن را از شما نمی گیریم. این پیروزی گوارای وجودتان باد...

 

بغضم می گیرد وقتی یاد چهارسال قبل و مظلومیت رهبر و نظام میفتم.

حسرت آن روزها و شادی نکرده ی خود را نمی خورم؛ اما نمی توانم آه نکشم.

          ما آه می کشیم اما شما خوشحال باشید... 



 

+ از وبلاگ علم سیاه

++ به یاد شهید غلامحسین کبیری که در ایام فتنه (25 خرداد) به شهادت رسید...

+++ تهران چه حال و هوایی داشت دیشب...به قول معروف رقاص خانه ای(+) بود برای خودش.

چه خوش  گقت شهید آوینی که:"در جمهوری اسلامی ایران همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها !"

کسانی که سران فتنه 88 بودند وبی حرمتی عاشورا را آفریدند،حال عکسهایشان(+) همچون قهرمانان همه جا به چشم میخورد.چه زود همه چیز فراموش شد...

ندای این عمار امام را از یاد نبریم...

اللهم عجل لولیک الفرج

مثل نماز اول وقـــت...

جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۴۷ ق.ظ
«اینکه من‌ ‌اولِ وقت را برای رأی دادن انتخاب می‌کنم، به خاطر این است که کار درست و نیک را باید هر چه زودتر انجام بدهیم؛ مثل ‌عبادات، مثل‌ ‌نمازِ‌ ‌اولِ وقت.»
 ۱۳۸۵/۰۹/۲۴




هر زمان مبارزه شکلی پیدا می کند

و در تمامی شکلهایش ما حاضریم

تو باز هم ناامید می شوی

ما انقلابمان را خائن نمی شویم

 

یا قاضی الحاجات

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۴۴ ق.ظ

 اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ قَلیلاً مِنْ کَثیرٍ…
 
 وَهُوَ عَلَیْکَ سَهْلٌ یَسیرٌ

(دعای افتتاح)

....

 

مادر

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۰۷ ب.ظ

 

نه

فردا نه
چند ساعت بعد هم نه
چند ثانیه دیگر هم نه
همین الان
برای مادرت
اگر زنده است دستش را
اگر به آسمان رفته است  قبرش را  
اگر پیشت نیست  یادش را  
اگر قهری چهره اش را  
اگر آشتی هستی پایش را
ببوس!!

 

سکوت

دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ب.ظ

 

 عالم باشی یا جاهل، خاموشی را برگزین تا بردبار به شمار آیی. زیرا خاموشی نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.

امام صادق علیه السلام

 

 

ایستاده بود پشت همین...

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و

در را روی پیامبری باز کرده بود که هر صبح، پیش از مسجد می‌آمد که بگوید: «پدرت به فدایت دخترم».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و

در را روی پیامبری باز کرده بود که هر غروب می‌آمد بگوید: «شادی دلم»، «پاره تنم».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار،

یعنی آیا در را روی جبرئیل، خودش باز کرده بود؟

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و

همان گلیم زیر پایش را بخشیده بود.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و

گردنبند یادگاری را کف دست‌هایش دراز کرده بود به سمت فقیری که از این همه سخاوت گریه می‌کرد.

 

 

 

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و

در را روی چشم‌های خیس علی باز کرده بود، روی مردی که جانش و برادرش پیامبر(ص) را از دست داده بود.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و

شنیده بود همسایه‌ها بلند، طوری که بشنود، می‌گویند: علی؛ او را ببر جایی دور از شهر، گریه‌هایش نمی‌گذارد شب بخوابیم.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و

به بلال که ساکت و محزون، آن پشت ایستاده بود، گفت «دوباره اذان بگو، من دلتنگم».

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و

در را روی علی باز کرده بود که می‌آمد تا برای سال‌های طولانی خانه‌نشین باشد.

ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و

گفته بود «نمی‌گذارم ببریدش».

ایستاده بود درست پشت همین در، تکیه داده بود درست بر همین دیوار که...

+کتاب «خدا خانه دارد» - فاطمه شهیدی

 

 

 

خواستم بنویسم که...

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ

«بسم رب الحسین»

 

+بعدا نوشت:به دلایلی رمز دار شد...
یا علی مدد

  • سیب سرخ

هـ7ت سیـن فاطمیـــه

پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۵۷ ب.ظ

رسیده عید و دلها شاد و خرم / همه در فکر دیدارند با هم

همه آماده اند سفره بچینند / به فکر سفره های هفت سینند

منم در سفره دارم هفت سین را / ولی توام شده با داغ زهــــــرا

بُود سین نخستین سیلی کین / به روی مادرم با دست سنگین

ببین بر سفره سین دومم را / که سویی نیست در چشمان زهــرا

بگویم سین سوم تا بسوزی / که مادر سوخت بین کینه توزی

از این ماتم دل حیدر غمین است / که سین چهارمم سقط جنین است

به روی سفره سین پنجم این است / سر سجاده اش زینب حزین است

شده سفره پر از اشک شبانه / ششم سین مانده سوت و کور خانه

چه گویم ای عزیز از سین آخر / بُود آن سینه ی مجروح مادر

 

گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم...*

چهارشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۱۹ ق.ظ

ای کاش میشد به جای شروع سال جدید ، نو شدن روح و روانمونو جشن میگرفتیم...کاش میشد به جای دید و بازدید های عید ،گاهی هم به دیدار خودمون میرفتیم...کاش میشد به جای نو کردن رخت و لباس ذهن و قلبمونو نو میکردیم...اما افسوس که همیشه از خودمون فرار میکنیم ...به کجا؟ نمیدونیم...

 

بگذریم...

سال نوی همتون مبارک باشه...خیلی دوستتون دارم.

 

 

*توی وبلاگی خوندمش

 

  • سیب سرخ

صلواتــــــ

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۵۲ ق.ظ

اللّهُمَ صَلِّ علی سَیِّدِنا و نَبیِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِه


مَا اختُلِفَ المَلَوان وَ تَعاقُب العَصران وَ کرَّ الجَدیدان وَ استَقبَلَ الفَرقَدان


  وَ بَلِّغ روحَهُ وَ اَرواحِ اَهلِ بَیتِهِ مِنِّی التَّحیَّة و السّلام

 

                                       

  • سیب سرخ

فرشـــــــــــــ خنده ی ـــــــــته ها

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۵۹ ق.ظ
 

رسول خدا (ص) از حضرت جبرئیل (ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟

جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان می‌خندند) زمانی است که زن بی‌حجابی و بدحجابی می‌میرد، و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند تا بدنش دیده نشود.

فرشتگان می‌خندند و می‌گویند: تا وقتی که جوان بود وبا دیدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت (پدر و برادر و شوهرش و.. از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند،

ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند.

 

منبع : مواعظ العددیه ، ص ۹۰ ، فوائد الرضویه : ص ۵۶۳ . از مرحوم شیخ عباس قمی

 

 

 

اللهم...

سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۳۹ ب.ظ
 
 
 

«اللهم ذلل نفسی فی نفسی
اللهم اجعل غنای فی نفسی...»

«خدایا مرا پیش خودم خوار کن
خدایا غنی بودن نفس به من عطا کن...»


+قال رسول الله:من کان‏ لله‏ کان الله له هر کس که از برای خدا باشد(بندگی خدا را کند)، خداوند برای اوست...
(بحارالانوار،علامه مجلسی،ج79،ص784)

 

مولا ؛ اگر آمدی و عاشقتـــــ نبود...

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۵۷ ب.ظ

و بشــر الصــابـریـن ...

الـذیـــن اذا مصــیـبـتـهــم مصـیـبـــه قالــو

انــا لـلــــه وانــا الـیـــه الـراجعــونــــ....

 


 

 

 چهل روز است که دیگر صدایتان در گوشهایمان طنین انداز نمی شود ...دلمان سخت برای آن لبخندهای زیبایتان و دعاهای زیر لبتان  تنگ شده است...حال دیگر عهد صبح ها جویای شمایندو یاس های حیاط خانه تان در انتظار گرمای دستان نوازشگر شما...

روزهای جمعه مان همه اش پر است از دلتنگی...دلتنگی صاحب عهدهایمان(امام زمان)از طرفی،نبود باباحاجی از طرفی و امسال هم نبود شما این داغ ها را دوچندان کرد...
فدای آن موهای سپید و برف گونه تان...خیلی دلم میخواهد تا دوباره چون قدیم ها با شانه ای نوازششگر موهایتان باشم و شما تنهابه من لبخند بزنید...
چه کنم که به هر طرف می نگرم صدایتان،دعاهایتان،بدرقه های صبحتان...همه و همه را به یاد می آورم و بغضی سنگین گلویم را می فشرد...
دلم لک زده است برای آن دلسوزی های مادرانه تان که همیشه تکرار می کردید و از گفتنشان خسته نمی شدید...
چقدر با صفا بود ماه رمضان و محرم امسال،هیچگاه یلدای امسال و لبخندهای از ته دلتان را از یاد نخواهم برد

این یکسال و نیم نبود باباحاجی را چه خوب برایمان بزرگی کردید و سایه سرمان بودید...چقدر شبهای با شما بودن دلنشین بود و با صفا...

یکسال و نیم پیش،شب شهادت بانو فاطمه زهرا باباحاجی عزیز ما را ترک گفتند و شما نیز لیلی وار،چون زینب کبری،نبود مجنونتان،حسینتان را تنها یکسال و نیم توانستید تحمل کنید و چه زود ما را ترک گفتید،آن هم در ایام شهادت امام حسن عسگری(ع) و بعد از دوماه عزاداری و سینه زنی برای حسین فاطمه و پذیرای گریه کنانش بودن...آن هم درحالیکه با پخش شدن صدای اذان ظهر پنج شنبه به آغوش خاک سپرده شدید...
کنیز فاطمه بودن برای شما و غلام علی بودن برای باباحاجی اینگونه رفتن را می طلبد دیگر...
حال نیز چهل روز نبودتان را با شهادت حضرت معصومه به سوگ می نشینیم

جای خالی تان همیشه و همه جا به چشم می خورد...
مادربزرگ عزیزتر از جان و مهربانم
هنوز هم رفتن و نبودتان برایم سخت و باور نکردنی است...شما که ما را فراموش نکرده اید،نه؟؟؟

گرچه چهل روز گذشت از سفرت،ای گل ما            آتش داغ تو خاموش نشد، در دل ما
گرچه چهل روز تو خاموشی و از ما دوری               روشنی نیست دگر در دل و در محفل ما


مضاف نوشت:
چه خوش بخت بود مردی که خوشوفت بود...در شب شهادت حضرت معصومه (س)دار فانی را وداع گفت...

شادی روح آیت الله خوشوقت و دو بزرگ ما فاتحه و صلواتی...

ریز نوشت:
ادامه مطلب درد دلی است برای مادربزرگ و پدربزرگ مهربانم...
 
یا علی مدد

 

 

عـــــقاب الاعــــــمال

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ

سلام دوستای مهربونم

اگه یادتون باشه قول داده بودم که با شیوه های زندگی اهل بیت و شیوه های رفتاریشون در خدمتتون باشم.

این بار مطلبی درمورد گناه براتون آماده کردم که امیدوارم براتون سودمند باشه...

دعا برای فرج فراموش نشود...یا علی

___________________________________________________________________

___________________________________________________________________

 

 

برای شما هم شاید سوال پیش اومده باشه که گناه کبیره و صغیره دقیقا چه گناهانی هستند؟

بعضی از علماء تو این زمینه کتاب هم نوشتند ، مثل مرحوم آیت الله دستغیب که کتاب ارزشمندی به نام« گناهان کبیره » نوشت.

تو این کتاب گناهان کبیره رو ایشون آورده و در موردش توضیح داده ( که واقعا خوندنیه ).

اما نکته ی خیلی مهم اینه که:

« هر گناهی می تونه کبیره باشه ( حتی کوچکترین اونها ) »

امام صادق علیه السلامفرمودند:

« از گناهان کوچک و حقیر بپرهیزید که این گناهان ابدا بخشیده نمی شوند !

از امام سوال کردند :

« گناهان حقیر و کوچک چه گناهی هستند؟ »

امام فرمود:

انسان گناهی انجام می دهد و بعد با خودش می گوید اگر همین یک گناه را نداشتم سعادتمند می شدم »

 

یعنی یک گناه کوچک و صغیره هم می تونه کبیره بشه و این بستگی به نگاه و واکنش ما در مقابل گناه داره.

گناه صغیره ای که به نظرمون بی ارزش و کوچک باشه ، قطعا کبیره است و هیچ وقت هم بخشیده نمیشه.

 

امام رضا (ع) هم اهمیت و خطر گناهان کوچک رو از زاویه ای دیگر گوشزد کردند که بسیار قابل توجهه :

ابراهیم بن عباس می گوید ، از امام رضا علیه السلام شنیدم که می فرمودند:

«گناهان کوچک و صغیره راه های رسیدن به گناهان کبیره اند.

و هرکس در ارتکاب گناهان کم و کوچک از خدا نترسد،در گناهان زیاد و بزرگ از او نخواهد ترسید»

 

دولـت عــشق

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۴۹ ب.ظ
 

گفت:فقیرم.

گفتند:نیستی.

گفت:فقیرم!باور کنید.

گفتند:نه!نیستی.

گفت:شما از حال و روز من خبر ندارید.

و حال و روزش را تعریف کرد.گفت که چقدر دستهایش خالی است و چه سختی هایی شب و روز می کشد. ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند.

گفت:به خدا قسم که چیزی ندارم.

گفتند:صد دینار اگر به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری؟از ما فرزندان محمـد(ص)

گفت:نه!به خدا قسم نه.

- "هزار دینار؟"

- نه!به خدا قسم نه.

- "دهها هزار ؟"

- نه ! باز دوستتان خواهم داشت.

- گفتند: چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی؟

" چطور می گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟"

+ترجمه آزاد از امالی،ج7،ص147:روایت مردی که به خدمت امام صادق(ع) رسید.


                                                             ****

پ.ن1: ماندگاری عزیز، برنده شدن وبلاگتان(دردانه خلقت)را در کنگره ملی پیامبر اعظم تبریک می گویم.رسول الله و امیرالمومنین حافظ و پشتیبانتان باشند...انشاءالله.

پ.ن2: در باب اتفاقات اخیر نمی دانم چه بگویم...به قول عزیزی که استاد ماست،تماز امام زمان(عج)این روزها فراموش نشود...زیاد بخوانید خواهشا...(+)

پ.ن3 :به  اینجا و  اینجا  برید و ببینید و خودتان قضاوت کنید...!!

یا علی مدد...